عمریست تا من درطلب هرروزگا  می می  زنم

دست شفاعت هرزمان برنیک نا  می می زنم

بی ماه مهرافروزخود تا بگذرانم روز خو  د

دامی به راهی می نهم فال دوا  می می زنم

اورنگ کو گلچهر کو   نقش وفا ومهرکو

حالی من اندرعشق هو   هوی تما   می می زنم

بس که اندرعشق تو من گرد سربرگشته ام

بی توای چشم وچراغم چون چراغی گشته ام

بس که دیرا دیر وزودا زود و

بی گاه وبه گاه

بر سرکویت سلامی گفته وبرگشته ام

گذشته حالم راگرفته

حالی برای رسیدن به آینده ندارم

حالی دارم که حالم را بهم میزند

اگربه کسی نارو زدید

فکرنکنید اواحمق است

بدانید شما لیاقت اعتماد کردن را

ندارید

مارویم وعکس ما ماند

کاردنیا همیشه    برعکس   است

به نظرمیرسد

زندگی مشکل است

شاید هم خود مشکلات زندگی ست

یارمرا غارمرا عشق جگرخوارمرا

یارتویی غارتویی خواجه نگه دارمرا

نوح تویی روح تویی فاتح ومفتوح تویی

سینه مشروح تویی بردراسرارمرا

چه شود به چهره زردمن نظری برای خداکنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

توشهی وکشورجان تورا  تومهی وجان جها ن تورا

زره کرم جه زیان تورا که نظربه حال گدا کنی

توکمان کشیده ودرکمین که زنی به تیرم ومن غمین

همه غمم بود ازهمین که خدانکرده خطا کنی

واقعا واقعا واقعا

اگه یک آرزویتان برآورده شود

بمن بگویید

بزرگترین آرزویتان چیست؟؟؟؟؟

ما شاهزاد ه به دنیا می آییم

اما

تمدن ازما

قورباغه میسازذ.

تا خدا

بنده نوازست به خلقم چه نیاز

می کشم نازیکی تابه همه نازکنم

بی طمع نشنیده ام ازخاص وعام

من سلامی ای برادر

والسلام

گرهمچومن افتاده این دام شوی

ای بس که خراب باده وجام شوی

ما عاشق ومست ورند وعالم سوزیم

بامامنشین

وگرنه بدنام شوی

ای مفتی شهر

ازتوپرکارتریم

بااین همه مستی ازتوهشیارتریم

توخون کسان خوری وما خون رزان

انصاف بده کدام خونخوارتریم

ای خسروخوبان نظری کن سوی درویش

مگذارکه ازعشق توگردد جگرم ریش

دیوانه عشق توندارد خبرازخویش

زلف و

خط و

خال و

مژه و

چشم توزان پیش

کردند مرا شیفته روی توهرپنج

هرگزنبود حورچوروی توبه رضوان

سروی به نکویی خطت نیست به بستان

روی توگل سرخ وخطت سبزه ریحان

هم قند ونبات وشکروپسته ومرجان

ریزد ز لب لعل سخنگوی توهرپنج

خواهی که جهان درکف اقبال توباشد

خواهان کسی باش

که خواهان توباشد

بازباران

بازباران

بازباران

بی ترانه

بی صفای عاشقانه

بی صدایی دلخوشانه

میچکد ازبام خانه

توی خانه

توی ایوان

توی کاسه

توی لیوان

من به شانس خیلی اعتقاد دارم

وباتلاش کردن آنرا زیاد میکنم

کاش یارب

آشناییها نبود

یاپس ازآن

این جداییها نبود

به نظرشما

واقعا

عشق چیست ؟؟؟

عشق نه عاشقی گذارد ونه معشوقی

حواس را باطل کند وجمیع کمالات است

درطریقت مهمترین رکن

درفلسفه بعضی فضیلت وبعضی رذیلت

مثل عشق تاجربه ثروت

عرفا گویند وجود افلاک وحرکات آنها

به واسطه عشق وخواسته سلطان عشق

که هم عاشق وهم معشوق ذات خود است

عشق افلاطونی >انسان قبل ازدنیا زیبایی

رابی حجاب دیده درین دنیا ازآن یاد کرد ه

فریفته زیبایی ظاهری میشود

عشق

جنون ومرض ومالیخولیایی ست که

ازدیدن حاصل شود

وبنیان خود ویران سازد

به معنی ستم پیشه وخوناشام

درروانشناسی علاقه بسیارشدید

قلبی وغالبا نا معقول

درتصوف عشق به معبود حقیقی

نزد اهل سلوک بخشیدن نعمات دنیا

گاهی عاشق ازبی خودی معشوق نشناسد

چنانکه مجنون لیلی رانشناخت

پروانه

ازین عشق

فقط سوختن آموخت

به علی

اسیرتم

گاهی اوقات

شکم خالی

بار سنگینی ست

باده دیدارما

برخویش چون کردی حرام

پس

بدون ما

به بزم عیش بنشین

والسلام .